جدول جو
جدول جو

معنی تبخیر شدن - جستجوی لغت در جدول جو

تبخیر شدن
لتتبخّر
تصویری از تبخیر شدن
تصویر تبخیر شدن
دیکشنری فارسی به عربی
تبخیر شدن
Evaporate
تصویری از تبخیر شدن
تصویر تبخیر شدن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تبخیر شدن
s'évaporer
تصویری از تبخیر شدن
تصویر تبخیر شدن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تبخیر شدن
蒸発する
تصویری از تبخیر شدن
تصویر تبخیر شدن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تبخیر شدن
verdampfen
تصویری از تبخیر شدن
تصویر تبخیر شدن
دیکشنری فارسی به آلمانی
تبخیر شدن
випаровуватися
تصویری از تبخیر شدن
تصویر تبخیر شدن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تبخیر شدن
parować
تصویری از تبخیر شدن
تصویر تبخیر شدن
دیکشنری فارسی به لهستانی
تبخیر شدن
蒸发
تصویری از تبخیر شدن
تصویر تبخیر شدن
دیکشنری فارسی به چینی
تبخیر شدن
evaporar
تصویری از تبخیر شدن
تصویر تبخیر شدن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تبخیر شدن
evaporare
تصویری از تبخیر شدن
تصویر تبخیر شدن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تبخیر شدن
evaporar
تصویری از تبخیر شدن
تصویر تبخیر شدن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تبخیر شدن
verdampen
تصویری از تبخیر شدن
تصویر تبخیر شدن
دیکشنری فارسی به هلندی
تبخیر شدن
증발하다
تصویری از تبخیر شدن
تصویر تبخیر شدن
دیکشنری فارسی به کره ای
تبخیر شدن
ระเหย
تصویری از تبخیر شدن
تصویر تبخیر شدن
دیکشنری فارسی به تایلندی
تبخیر شدن
menguap
تصویری از تبخیر شدن
تصویر تبخیر شدن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تبخیر شدن
वाष्पित होना
تصویری از تبخیر شدن
تصویر تبخیر شدن
دیکشنری فارسی به هندی
تبخیر شدن
להתאדות
تصویری از تبخیر شدن
تصویر تبخیر شدن
دیکشنری فارسی به عبری
تبخیر شدن
بخارات بننا
تصویری از تبخیر شدن
تصویر تبخیر شدن
دیکشنری فارسی به اردو
تبخیر شدن
বাষ্পীভূত হওয়া
تصویری از تبخیر شدن
تصویر تبخیر شدن
دیکشنری فارسی به بنگالی
تبخیر شدن
kugeuka mvuke
تصویری از تبخیر شدن
تصویر تبخیر شدن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تبخیر شدن
испаряться
تصویری از تبخیر شدن
تصویر تبخیر شدن
دیکشنری فارسی به روسی
تبخیر شدن
buharlaşmak
تصویری از تبخیر شدن
تصویر تبخیر شدن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ قِ بُ لَ گُ تَ)
آگاه شدن. مطلع شدن. واقف شدن. بینایی پیدا کردن. اطلاع یافتن. خبره شدن. دانا شدن
لغت نامه دهخدا
(مُ وَ ضَ)
زفت و ممسک شدن. بخیل گشتن. تشدد. لحز. حصر. (تاج المصادر بیهقی). استقفال. تلحز. (منتهی الارب). اکداء. (یادداشت مؤلف) :
چنان آسمان بر زمین شد بخیل
که لب تر نکردند زرع و نخیل.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا
(مَغْوْ)
تبدیل شدن آب یا هر مایع دیگری بر اثر حرارت و عوامل دیگر به گاز و دمه
لغت نامه دهخدا
(ثِ خَ)
بخار کردن. (ناظم الاطباء). بصورت بخار درآوردن
لغت نامه دهخدا
تصویری از مخیر شدن
تصویر مخیر شدن
آزاد کام کردن گزین توانیدن اختیار یافتن مختار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
وشمیدن خوزمیدن (هم آوای رزمیدن) بصورت بخار در آمدن تبخیر شدن، یا بخار شدن مایعات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بصیر شدن
تصویر بصیر شدن
بینا شدن، دانا شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبعید شدن
تصویر تبعید شدن
نفی بلد گردیدناز شهر و دیار خود رانده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبدیل شدن
تصویر تبدیل شدن
رمشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تبخیر شدن
متضاد: منجمد شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پاک شدن، طاهر شدن، تطهیر یافتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تفسیرشدن، استنباط شدن، به حقیقت پیوستن، محقق شدن (رویا، خواب) ، تعبیر رفتن، خواب گزاردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نفی بلدشدن، از وطن رانده شدن، رانده شدن، طردشدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد